گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
أبواب ازمنه، انواع آن، سعد و نحس آن احوال دیگر آن






باب سیزدهم سالها، ماهها، انواع آنها، چهار فصل، احوال آنها
آیات قرآن
37 ) راستی شماره ماهها نزد خدا 12 ماه است در کتاب خدا روزي که آسمانها و زمین را آفرید از آنها چهار تا - -1 التوبه: ( 36
حرامست، اینست کیش پایدار، ستم نکنید بر خود در آنها- تا فرماید- همانا نسیء فزودن بکفر است، گمراه کنند بدان آنان که
کافرند، حلالش شمارند یک سال و حرامش شمارند یک سال تا برابر کنند شماره آنچه را خدا حرام کرده پس حلال سازند آنچه
را خدا حرام کرده، خوش نما شده در برشان بدکاریهاشان و خدا رهنمائی نکند مردم کافر را.
تفسیر
رازي در (ج 4 ص 633 ) تفسیرش گفته: سال عرب 12 ماه قمریست ص: 286 و دلیلش این آیه است و نیز
- و او است که خورشید را تابان و ماه را روشن ساخت، و منازلش را معین کرد تا بدانید شماره سال و حساب را، 5 » قول خدا
میپرسندت از ماههاي نو » اندازهگیري ماه را بمنازل سبب سالها شمرد، و این وابستگی سال است بگردش ماه و نیز قول خدا « یونس
و سال دیگر مردم یک دوره کامل خورشید است، سال قمري باندازه مشخصی کمتر از سال « بگو اوقات مردمند و حج، 189 - البقره
خورشیدیست و از آنرو ماههاي قمري فصل بفصل میگردند، و حج یک بار در زمستانست و بار دیگر در تابستان، و حج تابستان
سخت بود و بازار تجارت آنها کاسته میشد، و از این رو کبیسه مقرر در زیجها را پیش کشیدند، و سال شمسی را منظور داشتند و
موقع حج را در آن تثبیت کردند تا موافق مصالح آنها باشد، و تجارتشان رونق یابد، و این معنی نسیء است یعنی تأخیر حج از ماه
ذیحجه. و این گرچه با مصالح دنیاشان هم آهنگ بود ولی سبب تغییر حکم خدا بود که حج را در ماه قمري مخصوص مقرر داشته،
و بسبب نسیء بماههاي دیگر میافتاد بر خلاف حکم خدا، و خلاصه براي دنیا حکم خدا را تغییر دادند و سزاشان مذمتی شد که در
صفحه 118 از 137
این آیه است. نیشابوري گفته: عرب را جنگ و غارت عادت بود و 3 ماه پی در پی تاب ترك آن را نداشت، و چون در یکی از
ماههاي حرام جنگ و غارتی میبرد ماه دیگري را بجاي آن حرام مینمود، واحدي و بیشتر علماء گفتند که این تأخیر از محرم بصفر
بود و در کنانه رخ داد، زیرا پریشان بودند و نیازمند بغارت و جنادة بن عوف کنانی مطاع آنها در موسم حج بر شتري سوار میشد و
فریاد میکشید معبودان شما محرم را بشما حلال کردند آن را حلال شمارید و سال آینده جار میزد محرم بر شما حرام شد آن را
حرام شمارید. بیشتر برآنند که از سال همان چهار ماه را حرام میکردند تا شماره اربعۀ حرام را نگهدارند، و ندانستند که آنچه را
خدا بر آنها حرام کرده از جنگ و ص: 287 تعیین ماه حلال شمردند، ابن عباس هم حفظ شماره چهار حرام
را نقل کرده است. آیه را تفسیر دیگریست و آن اینست که: مقصود از نسیء کبیسه است و عرب براي اینکه ماه حج را همیشه در
هواي معتدل پائیزي نگهدارند تا تجارتشان رونق داشته باشد 19 سال قمري را بهفت ماه فزونی میدادند تا با سال شمسی موافق شود
18 ، این ماه افزوده کبیسه بود و ،16 ، یکماه بسال دوم میافزودند و یکماه بسال پنجم یکماه بسال هفتم، یکماه بسال دهم، و باز به 13
همان را نسیء میخواندند، این کبیسه را از یهود و نصاري یاد گرفته بودند که براي عیدهاي خود معمول میداشتند. این تفسیر مطابق
هلا، راستی زمان چرخید بدان روزي که » است با آنچه در خطبه حجۀ الوداع از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت شده که فرمود
خدا آسمانها و زمین را آفرید، سال 12 ماه است و چهار از آن ماه حرام است 3 دنبال هم، ذو القعده، ذو الحجۀ و محرم، و رجب
و مقصود اینست که ماه بنظم خود بر گردیده، و حج در همان ذیحجه است و پیغمبر نسیء زمان « مضر میان جمادي و شعبان
جاهلیت را ملغی کرد و حجۀ الوداع در همان ذیحجه انجام شد، و حج ابی بکر در سال پیش در ذي القعده بود که آن را ذیحجه
نامیده بودند. سرزنش آنها از این بود که چون برخی سالها را 13 ماه میگرفتند مخالف حکم خدا بود که سال 12 ماه است، نه بیش
با اینکه بنا بر کبیسه تغییر ماههاي حرام هم لازم آید بر آنها (پایان). طبرسی « اینست دین استوار » و نه کم که بدان اشاره شد و گفته
و « 12 ماه است » یعنی ماههاي سال در حکم خدا و تقدیر او « راستی شماره ماهها نزد خدا » : 28 ) تفسیر خود گوید - در (ج 5 ص 27
خدا بندههایش را واداشت سال را 12 ماه گیرند تا با شماره ماههاي نو و منازل ماه برابر باشد، نه با آنچه اهل کتاب بحساب گیرند،
ماه را شهر گفتهاند چون میان مردم براي معامله ص: 288 و بدهکاري و حج و روزه و مصالح دیگر شهرت
دارد، کتاب اللَّه: یعنی لوح محفوظ و کتب الهی و گفتهاند مقصود قرآنست، و گفتهاند حکم و قضاي او است از أبی مسلم. فرمود:
3 دنبال هم، ذو القعده، ذو « چهار تا حرام است » روزي که خدا آسمانها و زمین را آفرید و از آن روز نظم ماه و سال بوجود آمد »
الحجه و محرم، یکی تک و آن رجب است، و مقصود از حرام بودن اینست که ارتکاب محرمات در آنها از ماههاي دیگر ممنوعتر
است، عرب آنها را محترم میشمرد تا آنجا که اگر قاتل پدر خود را در آنها میدیدند باحترام ماه باو تعرضی نمیکردند، و خدا هم
احترام آنها را تأیید کرد چه بسا ترك ظلم در آنها سبب دفع کلی ظلم شود، چون در این مدت آتش کینه خاموش میشود. ماههاي
سال 1- محرم، چون جنگ در آن حرام بود. 2- صفر، چون در آن مکّه از حاجیان خالی میشد و گفتهاند چون در آن وبائی رخ داد
و چهرهها زرد شد، ابو عبیده گفته براي آنکه مشکهاي دوغ آنها تهی شده در آن 3 و 4 ماه ربیع، چون زمین در آنها گیاه آورده، و
یا چون مردم در آن اقامت کردهاند، 5 و 6: جمادي، چون آب در آنها یخ بسته، 7: رجب چون آن را محترم میداشتند و یا اینکه در
آن جنگ را وامینهادند، چون أرجب مرد دست و پا بریده است. و از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت است که در بهشت نهریست
بنام رجب آبش از برف سفیدتر و از عسل شیرینتر و هر که یک روز از رجب روزه دارد از آن بیاشامد 8: شعبان، براي آنکه قبائل
در آن دسته دسته شدند، از أبی عمرو است. و زیاد بن میمون از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت کرده که براي آن شعبانش گفتند
که خیر بسیاري براي ماه رمضان دارد 9- ماه رمضان، براي آنکه گناهان را بریزد یا آنکه گرما در آن سخت بوده، و یا آنکه
رمضان نام خدا است، 10 - شوال، چون قبائل در آن جابجا شدند، یا آنکه ماده شتران در آن دم برافراشتند، 11 : ذو القعده، چون
نه « اینست دستور استوار » دست از جنگ برمیداشتند، 12 - ذو الحجه، چون در آن حج میگذاشتند. ص: 289
صفحه 119 از 137
یعنی « در آنها بخود ستم نکنید » ، نسیء عرب، یا اینکه حساب درست، یا مقصود اینست که دینی است که بدان خدا پرستش شود
در همه ماهها از ابن عباس است یا در خصوص ماههاي حرام بترك اوامر و ارتکاب مناهی و اگر مقصود همه ماهها باشد نهی از
ظلم است در همه عمر، و اگر خصوص ماههاي حرام باشد فائده تخصیص اینست که ثواب طاعت در آنها بیشتر است و کیفر گناه
بزرگتر، اینست حکم خدا در هر زمان شریف و در هر جاي مقدس (پایان). میگویم: بسا مقصود اینست که بهتک احترام آنها بخود
ستم نکنید، طبرسی رحمۀ اللَّه علیه در (ج 5 ص 29 ) تفسیرش گفته از قول مجاهد: مشرکین دو سال در هر ماهی حج میکردند، در
ذیحجه دو سال، در محرم دو سال، در صفر دو سال، و بهمین ترتیب تا آنکه حج پیش از حجۀ الوداع در ذي قعده واقع میشد و
پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله سال آینده که حجۀ الوداع بود در ذیحجه حج نمود، و از این رو در خطبهاش فرمود: روزگار چرخید تا
بآغازش آفرینش آسمانها و زمین رسید (الخبر) یعنی ماههاي حرام بجاي خود آمدند، و حج به ذي الحجه افتاد، و نسیء باطل شد.
بیضاوي در (ج 1 ص 500 ) تفسیرش گفته: یعنی بیشتر گمراه میکنند، و بقرائت حمزه و کسائی و حفص « یُ َ ض لُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا »
و یک سال » ، یعنی شهر حرام را پس اندازند و ماه دیگري بجاي آن حرام سازند « یک سال حلالش کنند » یعنی بیشتر گمراه میشوند
پایان) ) « چهار ماه حرام را برابر کنند » بجاي خودش تا « آن را حرام دانند
توضیح
گویم: چون فهمیدن اخبار مذکوره و جز آن موقوف بر فهم ماهها و سالها و مصطلحات آنها است اندکی از آن را پیش داریم و
گوئیم: چون اندازهگیري حوادث نیاز بترکیب روزها داشته، و چشمگیرترین اجرام آسمانی خورشید است و سپس ماه، و دوره هر
کدام چند روز است براي اندازهگیري معین شدند طبعا، مهتاب پایه براي ماه است و خورشید براي سال، در مهتاب تنها دورهاش
منظور نیست بلکه اختلاف اشکال روشن آن نیز منظور است که ماه از آن گرفته شده. ص: 290 این اشکال
مختلفه بنسبت او است با خورشید، و یک دوره کامل مهتاب باعتبار فزونی حرکت آنست بر خورشید در یک چرخش، و دانستن
آن نشدنیست زیرا چون هر دو بهم رسند و ماه بگردد تا باز بمحل اجتماع سابق رسد خورشید یک قوس جلو رفته و چون ماه آن را
دور زند باز یک قوس جلوتر رفته، بعلاوه دو حرکت خورشید و ماه محرکی دارند که با هم اختلاف دارند و مضبوط نیستند، و
- کسانی که بظاهر ماه قمري را در نظر گیرند بر سه دستهاند. () 1- هنگام اجتماع هر دو را آغاز ماه گیرند مانند یهود و ترك. () 2
شب دید ماه نو را آغاز ماه گیرند تا ماه نو دیگر مانند مسلمانان. () 3- وضع دیگري را منظور دارند مانند شب چهارده که بدر
کامل است یا جز آن بر حسب قرارداد خود تا بازگشت آن و رؤیت ماه نو بهتر است زیرا وضع روشنتریست میان ماه و خورشید و
بهتر درك میشود و ماه در آن پدیده تازهایست و زاده از تاریکی است ولی چون دید ماه نو باعتبار آفاق و قوت دیدهها اختلاف
1 / دارد تنها راجع باحکام شرعی متعلق بآن معتبر است، ولی اهل حساب آن را فضل حرکت ماه بر حرکت خورشید دانستهاند و 2
29 و یک دقیقه و پنجاه ثانیه گرفتهاند در صورتی که یک شبانه روز 60 دقیقه حساب شود و هر دقیقه 60 ثانیه، و این ماه قمري
1 روز / 1 و 6 / نجومی است باعتبار سیر میانه هر دو. و چون ضرب شود در 12 که شماره ماههاي سال است میشود 354 روز و 5
که ده روز و بیست ساعت و نیم تقریباً کمتر از سال خورشیدیست و یکماه را 30 روز و دیگري را 29 روز گیرند چون کسر زائد بر
1 تمام شمارند، و محرم که نخست ماه سال قمریست 30 روز است و صفر 29 روز زیرا ما زاد آن جزء محرم شده، و باقیمانده که /2
3 دقیقه و 40 ثانیه است منظور نشده و ربیع الاول 30 روز میشود و دومی 29 روز و بهمین ترتیب تا آخر سال که ذیحجه 29 روز و
22 دقیقه میشود. و چون سال دوم بهمین حساب گرفته شود ذیحجه 44 دقیقه بیش دارد و چون ص: 291
1 / بالاي نصف است آن را سی روز حساب کنند، و از سال سوم 6 دقیقه میماند و با اضافه همان سال 28 دقیقه میشود که از 2
کمتر است ولی با اضافه سال پنجم میشود 50 دقیقه و باز ذو الحجه این سال 30 روز میشود، و از کسر سال ششم 10 دقیقه میگیرد
صفحه 120 از 137
و 12 دقیقه میماند و با کسر هفتم 34 دقیقه میشود، و باز ذو الحجه آن 30 روز میشود، و بهمین روش ذیحجه سال دهم باز 30
29 ، و اگر همان نصف را هم تمام حساب کنیم سال 15 ، بجاي 16 ذي حجهاش ،26 ،24 ، روز است و هم سال 13 ، و 16 و 18 و 21
30 روز است. و بهر تقدیر سال 29 که 30 روز باشد 22 دقیقه کم دارد که از سال 30 جبران میشود، و در هر دوره 30 ساله شماره
روزهاي ماه مرتب میشوند و کسري نمیماند سپس دوره از سر گرفته میشود. و سببش آنست که کسر یک سال 22 دقیقه است
1 برابر 5 که رویهم / 1 برابر 6 است و 6 / 60 است و این دو کسر از عدد 30 در میآیند که 5 1 / 1 و 6 / چنانچه گذشت و آن 5
بنا بر دو قول گذشته، «1» میشوند 11 و این روزها را کبیسه نامند، و کبیسه بترتیب بهز یجهج کادوط یا نهر یجوح کادوط است
اینست مشهور در کبیسه و شارحان تذکرة دو روش کبیسه دیگر نقل کردهاند 1- روش یهود و ترك که سالهاي قمري را بسالهاي
شمسی برگردانند، در هر سه سال باضافه یکماه. 2- نسیء عرب جاهلیت است که ماهها را برؤیت ماه نو میگرفتند و حجشان در 10
ذیحجه بود چنانچه ابراهیم علیه السّلام مقرر کرده بود و در فصول سال میگردید مانند زمان ما و خواستند موسم حج ثابت باشد و
هنگام رسیدن میوهجات و اعتدال هوا ص: 292 باشد یعنی اوائل پائیز، تا مسافرت و انجام حج بر آنها آسان
باشد، و در موسم خطیب حمد و ستایش خدا میکرد و میگفت: من یکماه باین سال شما افزودم و هر 3 سال چنین کنم تا کار حج و
سفر بر شما آسان گردد و با او موافقت میکردند، و محرم را کبیسه میکرد و نامش را بصفر میداد، و نام صفر را بربیع الاول میداد و
همچنین تا آخر سال، و حج آینده در دهم محرم واقع میشد که نزد آنها ذیحجه بحساب میآمد، زیرا چون صفر را محرم کرده
بودند و آغاز 12 ماه سال محرم آینده ذیحجه میشد و آخر سال، و در یک سال دو محرم بود یکی آغاز سال و یکی کبیسه در آخر
و آن سال 13 ماه میشد. بنا بر این 3 سال پیاپی حج در محرم بود و سپس بصفر میافتاد و سه سال در آن میماند و بهمین ترتیب در
هر ماهی و در هر 36 سال دوازده ماه کبیسه داشتند، و این کبیسه مشهور زمان جاهلیت است و گفتهاند در هر 24 سال 12 ماه کبیسه
داشتند و این کبیسه مشهور جاهلیت بوده گرچه نخست بمقصودشان نزدیکتر است، خلاصه چون دو یا سه سال میگذشت، خطیب
آن را اعلام میکرد و چون نسیء را در همه ماهها بنوبت میفزودند، در سالی دو محرم داشتند و در سال دیگر دو صفر و چون در
سالی ماه حرام مکرر میشد، خطیب آن را اعلام میکرد، و یکی از آن دو را بصلاح دیدشان حرام مینمود. و چون در زمان پیغمبر
هلا زمانه بروزگاري گردید که خدا آسمانها و » : سال دهم هجرت نوبت بذیحجه رسید، پیغمبر حج را در آن انجام داد و فرمود
راستی شماره ماهها نزد خدا 12 ماه است تا » یعنی حج و نام ماهها بوضع نخست برگشت سپس فرموده خدا را خواند « زمین را آفرید
365 جز کسري چنانچه 1 / پایان) سال شمسی برگشت خورشید است در گردش سالیانه خود بنقطه آغاز آن در مدت 4 ) « آخر آیه
1 روز است و بحسب ماههاي قمري 12 ماه و 11 روز جز هفت دقیقه و 12 / در تذکره گفته است و آن کسر بعقیده بطلمیوس 300
ثانیه است، و این 12 ماه قمري وسطی را سال قمري اصطلاحی گویند. ص: 293 و سال شمسی چند روش
دارد 1- روش منجمان قدیم که سال را از رسیدن خورشید به نقطه اعتدال ربیعی دانند تا بهمان روز، و ماههاي شمسی را از همان
نقطه آغاز کنند از بروج 12 و اگر آغاز ماه سال اول برج باشد چون اول حمل ماههاي دیگر از اول برجهاي دیگر آغاز شوند و اگر
دهم برج باشد آغاز ماههاي دیگر از دهم برجها است. 2- روش فرس قدیم است که نه کسر دارند و نه کبیسه، سالشان 365 روز
است، هر ماهی 30 روز، و پنج روز را بآخر سال فزایند و آن را (خمسه مسترقه) گویند و ماههاشان بدین نام است فروردین ماه،
اردیبهشت ماه، خرداد ماه، تیر ماه، مرداد ماه، شهریور ماه، مهر ماه، آبان ماه، آذر ماه، دیماه، بهمن ماه، اسفندارمذماه. در زمان قدیم
1 زائد را کبیسه میکردند و یکماه بسال 121 میافزودند و آن سال 13 ماه میشد، و تفصیلی در دوره کبیسه و جز آن / در 130 سال 4
دارند که ما از بیانش صرف نظر کردیم، آغاز این تاریخ از زمان جمشید یا کیومرث است، و تا زمان یزدجرد بر جا بود و چون
سلطنت آنها سقوط کرد، کبیسه را ترك کردند برخی منجمان پنج روز زائد را بآخر آبان میافزودند و برخی بآخر اسفند، و در هر
5 سال یک روز از سال شمسی حقیقی جلو میافتد. 3- تاریخ جلالی است که هشت دانشمند بهمراهی خیام آن را وضع کردند -4
صفحه 121 از 137
که نزول خورشید در نصف النهار اول حمل آغاز سال باشد و نوروز سلطانیش نامیدند و سال خورشیدي حقیقی است و هر ماهش
با حلول خورشید در اول هر برجی است چنانچه منجمان کردند، و چون هر ماه را 30 روز گیرند و 5 کسر را بآخر سال افزایند و
5 سال کبیسه کنند همیشه نزول خورشید در اول حمل آغاز سال باشد و ماههایش بنام فرس قدیم است که - کسر را در هر 4
گذشت 4- تاریخ رومی که آغازش 12 سال پس از مرگ اسکندر رومی است و سالهایش شمسی نجومی است و ماههایش بدین
، 5 شباط 28 - آسمان و جهان، ج 2 - 4 کانون آخر 31 - 3- کانون اول: 31 - 2- تشرین آخر 30 نام و شمار است: 1- تشرین اول 31
12 ایلول 30 . بکار زنان این تاریخ 4 - 11 - آب 31 - 10 - تموز 31 - 9 حزیران 30 - 8- ایار 31 - 7 نیسان 30 - 6- آذر 31 ص: 294
ماه را 30 روز گیرند که: تشرین الآخر، نیسان حزیران و ایلول است و 7 را که جز شباط است 31 روز و شباط در سه سال بیدرهم
365 کامل است با اینکه اندکی از ربع کسر دارد چنانچه گفتیم، 1 / 28 روز و سال چهارم که کبیسه است 29 روز و سال نزد آنها 4
4 دقیقه، ولی فرس و روم 4 / 13 دقیقه است، در رصد بطلمیوس 5 3 / و این کسر در رصدها مورد اختلاف است در رصد تبانی 5
1 کامل گرفتهاند و ماههاي رومی بر پایه آن رصد است و بنا بر رصدهاي دیگر سال رومی هر 30 / موافق رصد ابرخس آن را 4
سال یک روز از سال شمسی حقیقی پس میافتد و در ماهها میگردد، و در این زمانه آغاز سالشان که تشرین الاول است موافق 19
میزانست و اول نیسان 23 حمل. و بدان که بسیاري از امور شرعیه بهمین ماههاي رومی تعلق دارند از احوال و اعمال و آداب مانند
باران و آدابش در نیسان، و معلوم نیست منظور شارع فصول است یا شهور است و شاید یکم اقرب است، و اعتبار شهور این زمان
مورد اشکال است و راه احتیاط اینست که در کارهاي با وسعت وقت مشترك میان فصل و ماه را بگیرند، و در آنچه وقتش تنگ
است در هر دو وقت بجا آرند و روز شماري رومیها براي ماهها هیچ دلیلی ندارد و صرف قراردادیست و با سیر خورشید در بروج
هم موافق نیست که در حمل و ثور 31 روز و در جوزاء 32 روز، و در سرطان و اسد و سنبله 31 و در میزان و عقرب 30 روز و در
قوس و جدي 29 روز و در حوت 30 روز است. و مبدأ تاریخ یک حادثه ملی یا دولتی یا جهانیست مانند طوفان یا زلزله عمومی یا
جنگ عمومی براي شماره سالها در آینده، بمبدأ تاریخ روم و فرس اشاره نمودیم، ولی تاریخ مورد عمل در زمان ما تاریخ
1- چکی بپرداخت ماه شعبان بعمر دادند، گفت کدام هجریست و سبب وضع آن که گفتهاند: ص: 295
شعبان؟ اینکه در آنیم یا آنکه بعد خواهد آمد؟ 2- ابو موسی به عمر نوشت از تو نامهها بما میرسد که در عمل بدان سرگردانیم
چکی از شما خواندیم بپرداخت شعبان و نمیدانیم کدام شعبان؟ آنکه گذشته یا آنکه میآید؟ عمر شوراي صحابه را تشکیل داد و
ضبط اوقات را مطرح کرد، هرمزان پادشاه اهواز که بدست او مسلمان شده بود گفت: عجم حساب ماه روز دارند که از آن
معرب کردند و مصدرش را تاریخ نهادند، عمر « مورّخ » خسروان بوده و بیان کرد که چگونه آن را بکار میبرند، و آن را بکلمه
گفت: یک تاریخ براي مردم بسازید که اوقات آنها را ضبط کنیم. یک یهودي مسلمان گفت: ما تاریخ اسکندري داریم و صحابه
آن را نپسندیدند و توافق کردند که مبدأ تاریخشان هجرت پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله باشد که وسیله ظهور دولت اسلام شد، و آن
روز سه شنبه 8 ماه ربیع الاول بود، و غره محرم آن سال بقول اهل حدیث پنجشنبه بود، و بر حسب رؤیت روز جمعه که در زیجها
بدان عمل کردند مگر در زیج معتبر که از پنجشنبه حساب کرده، و این توافق در سال 17 هجرت بود و آغاز ماه این سال هجري
برؤیت است و گاهی 30 روز تمام است که تا چهار دنبال هم ممکن است و گاهی 29 روز است که بسا تا سه تا پی در هم میآیند.
و بدان که در اختیار هجرت براي مبدأ تاریخ اسلام بر حوادث معروفه دیگر چون بعثت و ولادت پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله وجوه
سستی آوردهاند، چنانچه گویند سال بعثت معلوم نبوده و موقع ولادت هم مورد اختلاف است، با اینکه اگر مقصود عدم اتفاق در
روز آنها باشد از ماه معیّنی این اختلاف در هجرت هم هست چنانچه در جاي آن بیان کردیم با اینکه دانستن روز و ماه در این باره
لازم نیست، و اگر مقصود اختلاف در سال آنها است هرگز که چنین نیست در زمان ما تا چه رسد بآغاز اسلام و همچنین است
وجوه دیگري که گفتهاند در این باره. ص: 296 ولی من خبري یافتم که مرجح هجرتست و کمتر هوشمندي
صفحه 122 از 137
بدان متوجه شده و آن در خبر صحیفه شریفه سجادیه است از امام صادق علیه السّلام بسندش از جدش علی علیه السّلام که رسول
خدا صلی اللَّه علیه و اله را بر سر منبر چرتی گرفت و در خواب دید مردانی چون بوزینه بر منبرش میجهند، و مردم را بعقب
و ما نساختیم خوابی که بتو » برمیگردانند، و درست نشست و اندوه در رخسارش نمایان بود، و جبرئیل این آیه را برایش آورد
و مقصود بنی امیهاند. فرمود: اي جبرئیل « نمودیم جز فتنه و آزمایش براي مردم، و درخت ملعون در قرآن تا آخر آیه، 60 - الاسراء
در دوران منند؟ گفت: نه، ولی گردونه اسلام از هجرت تو تا ده سال میچرخد، سپس تا 35 از هجرتت میچرخد، و باز تا پنج سال
میماند (الخبر) و این دلالت دارد که مبدأ بودن هجرت براي تاریخ اسلام از جبرئیل علیه السّلام گرفته شده و مستندش وحی الهی
است و منسوب بخبر نبویست، و مؤید آنست که علی علیه السّلام هنگام تحیر آنان بدان اشارت فرمود. و سبب واقعی آن بسا این
باشد که گفتهاند که هجرت آغاز غلبه اسلام و مسلمین، و سرگشاي شرائع دین و خلاص مسلمین از اسارت مشرکین است، و
جریانات دیگر از تأسیس قواعد دین مبین. و باید در اینجا بچند فائده اشاره کنیم. 1- در چند خبر است که سال 360 روز است
مانند اخبار وارده در شماره طواف مستحب و جز اینکه شش روز آفرینش جهان از شماره سال کم شده و اخبار دیگر، و این شماره
نه با سال شمسی موافق است و نه قمري، و ممکن است توجیهش بچند وجه. الف: مقصود از آن سال الهی است چنانچه در باب
اول شرحش گذشت. ب: مقصود سال یکم جهانست بانضمام شش روز دوره آفرینش بسال قمري. ص: 297
ج: اصطلاحی باشد از منجمان و مردم قدیم: أبو ریحان بیرونی در تاریخش گفته: شنیدم، پادشاهان پیشدادي فرس که همه دنیا را
سراسر مالک بودند سال را 306 روز میدانستند و هر ماهی 30 روز بیکم و بیش و در هر شش سال یکماه کبیسه بسال میافزودند، و
1 روز کسر و آن سال را بزرگ میداشتند و مبارك مینامیدند، و / در 120 سال دو ماه کبیسه یکی براي 5 روز زائد و دیگري براي 4
در آن مشغول عبادت و کارهاي خوب میشدند. سپس پس از نسیء عرب و کبیسه أهل کتاب و دیگران گفته: أبو محمّد تائب
آملی در کتاب غرّه از یعقوب بن طارق آورده که هند چهار نوع مدّت بکار دارند. یکم برگشت خورشید از نقطهاي از فلک البروج
بهمان نقطه که این سال شمسی است. دوم 360 بار طلوع خورشید روزانه که آن را سال وسطی خوانند چون بیش از سال قمري و
کمتر از سال شمسی است. سوم برگشت ماه از شرطین که بر سر حملند تا بهمانجا 12 بار که آن سال قمري معمولی است. 2- رازي
که چرا نفرموده سیصد و نه سال و « و ماندند در غارشان سیصد سال و فزودند نه سال » در (ج 5 ص 706 ) تفسیرش گفته: در تفسیر
چیست؟ گوئیم برخی گفتهاند: مقصود سیصد سال شمسی است و 309 قمري و این مشکل است زیرا « فزودند نه سال » فائده تعبیر به
حساب این دو درست در نمیآید و طبرسی- ره- در (ج 6 ص 463 ) تفسیرش گفته و هم دیگران که: یک یهودي از علیّ علیه
السّلام مدّت ماندن آنها را پرسید، و آن حضرت از قرآن باو خبر داد و او گفت در کتاب ما 300 سال است فرمود: آن بسالهاي
-1 شمسی است و این بسال قمري. و اشکالی را که در تفسیر رازیست بدو وجه میتوان تقریر کرد. ص: 298
364 و بیست ساعت و 50 دقیقه و 38 ثانیه و 24 ثانیه است و باندازه یک 1 / خارج قسمت 309 قمري بر 300 سال شمسی برابر 3
سال شمسی رصدي نیست. تفاوت 300 سال شمسی بیش از 9 سال قمریست با هر رصدي حساب شود که کمترش بنا بر رصد تبانی
که 10 روز و 20 ساعت و 40 دقیقه و 24 ثانیه است میشود 74 روز و 4 ساعت و 48 دقیقه، و بنا بر صد ابر خس که در آن زمان
معمولتر بوده از 77 روز هم بیش است. و جواب اینست که کسرهاي اندك در برابر عدد صحیح مورد توجه نیست و 70 و چند
روز در برابر سال ملحوظ نمیشود و رسم حساب نجومی هم چنین است و تعبیرات قرآن و حدیث بر پایه آنست چنانچه در شرح
- حدیث صباح بن سیابه خواهیم گفت. میگویم: در مجلّد نهم در باب علم امیر المؤمنین علیه السّلام سخنی در این باره گذشت. 3
در بسیاري از اخبار پایه امور شرعیه زمانیه بر اینست که یکماه قمري 30 روز محسوب شود و یکماه 29 روز و در کتاب صوم شرح
آن بیاید ان شاء اللَّه تعالی و بر این مبنا است آنچه روایت شده که روز عید قربان موافق روزه اول ماه رمضانست و روز عاشوراء
موافق روز افطار اول شوال، ولی این تنها در سال کبیسه درست است زیرا چون یکم ماه رمضان مثلا شنبه است یکم شوال دوشنبه
صفحه 123 از 137
است زیرا شوال از ماههاي 30 روز است و یکم ذي قعده میشود سه شنبه و یکی ذیحجه پنجشنبه و عید قربان شنبه که موافق یکم
ماه روزه است و چون ذیحجه در غیر سال کبیسه ناقصه است، جمعه یکم محرم است و روز یک شنبه عاشوراء است و موافق روز
افطار یکم شوال نیست ولی در کبیسه درست است که میشود دوشنبه. و ممکن است این حدیث مبنی بر غالب سالها باشد یا در
مواقع ابري بودن هوا باشد که جمعی از اصحابش بدان مورد عمل ساختهاند، یا مقصود اینست که ص: 299
روزه یوم شک مستحب است که بیشتر پیش از رؤیت واقع میشود و اینکه برخی گفتهاند معناي خبر آخري اینست که براي عارف
همیشه روزه داشتن عید است و روزه نداشتن عزا و ماتم است مایه خنده است، و تحقیق آن در جاي مناسبتري بیاید. أبو ریحان
میپرسندت از ماههاي نو بگو آنها » گفته: آغاز ماه را از دیدن ماه نو میدانستند، و شرع اسلام هم همان را پذیرفته که خدا فرموده
سپس یک گروه جاهلی پدید شدند کم روش یهود و نصاري در پیش گرفتند که جدول و « اوقات مردمند و حج، 189 - البقره
حسابی بر تشخیص ماه و وقت روزه خود داشتند، و مسلمانان ناچار از دیدن ماه نو بودند و دچار شک و اختلاف میگردیدند و پس
از بررسی جاي ماه از هم تقلید میکردند تا رجوع باهل هیئت نمودند و زیج و تقویم ساختند و از روي حساب آغاز ماه عربی را
شناختند بگمان اینکه وسیله رؤیت ماه نو است و آن را بامام جعفر صادق علیه السّلام منسوب کردند و از اسرار نبوت شمردند. این
1 / حسابها بر پایه حرکات خورشید و ماه وسطی است نه حرکات معدّله آنها و روي این نظر است که یک سال قمري 354 روز و 5
1 باشد و 6 ماه سال تمام باشند و 6 ماه کم و هر کمی بدنبال تمام باشد چنانچه در زیجها معمول است، و چون خواستند یکم / و 6
ماه روزه و یکم شوال را براي فطر استخراج کنند یک روز در اغلب احوال پیش افتادند و اینکه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم
را معنا کردند که یعنی در شبی که روزش را روزه داشتید ماه را ببینید، « روزه دارید بدیدن ماه و افطار کنید بدیدن آن » : فرموده
چنانچه گویند آماده پیشوازش باشید، و آمادگی بر پیشواز مقدم میشود، و گفتند ماه رمضان از 30 روز کم نمیشود. و اما از نظر
علم هیئت و اندیشمندان دید ماه نو در همه جا و همه حال یکسان نیست زیرا دچار اختلاف است از نظر اینکه تند باشد یا کند،
نزدیک بزمین باشد یا دور، در شمال منطقۀ البروج باشد یا در جنوب، بعلاوه قطعههاي منطقۀ البروج ص: 300
هم گاهی زودتر غروب کنند گاهی دیرتر و بعلاوه عرض بلاد و اختلاف هوا در صافی و تیرهگی و در زمستان و تابستان در دید ماه
اثر دارد و هم تیز بینی و کند بینی و اختلافات دیگر در اول ماه رمضان و شوال مؤثر است. و ماه رمضان هم گاهی کم است و
گاهی تمام، و بسا یکماه بخصوص در بلاد شمالی تمام باشد و در بلاد جنوبی کم باشد و گاهی تمام، و بسا یکماه بخصوص در
بلاد شمالی تمام باشد و در بلاد جنوبی کم باشد یا برعکس و بیک روش و یک حالت بخصوصی نیست چند بار پیاپی یا مختلف و
اگر عملشان بجدولهاي حساب و تقویم درست باشد و با رؤیت هلال موافق شود یا یک روز پیش از آن افتد چنانچه آن را قاعده
خود ساختند باید براي هر عرضی جدولی جدا بسازند و بعلاوه اختلاف بلاد در طول و نزدیک و دور بودن آنها بمغرب تأثیر
بیشتري در اختلاف دید ماه نو دارد، و ممکن نیست هر ماه رمضانی تمام باشد و اول و آخرش در همه معموره زمین یکی باشد
چنانچه در جدول حساب آنها استخراج شده. و امّا اینکه گفتهاند معناي خبر وارد اینست که روزه و افطار مقدم باشد بر رؤیت ماه نو
باطل است، زیرا حرف لام چنانچه بقول آنها براي آینده میآید، براي گذشته هم آمده چنانچه گویند، نوشته شد براي چنانی که از
ماه رفته بود و اینجا نوشتن پس از گذشت روزهاي کذائیست نه پیش از آن. و معناي خبر هم همین است که اول ببین و پس روزه
دار یا افطار کن بقرینه آنچه باز از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت شده که فرمود: ما مردمی هستیم امّی نه مینویسیم و نه حساب
میکنیم، ماه رمضان چنین است، چنین است، چنین. و هر بار با ده انگشت خود اشاره کرد که میشود 30 روز تمام، سپس باز گفت:
چنین، چنین چنین، و دربار سوّم انگشت بزرگ را خواباند یعنی که 29 روز و ناقص و این تصریح است باینکه ماه رمضان یک بار
تمام است و یک بار هم کم و باینکه روي دید است نه تقویم و حساب چه که فرمود: نه بنویسیم و نه حساب کنیم. و اگر گویند
مقصود آن حضرت از اشاره دوم اینست که یکماه تمام است و ص: 301 دنبالش کم است چنانچه در تقویم
صفحه 124 از 137
روزه دارید بدیدش و » استخراج شود گوئیم این خلاف عیانست و اشتباه کاري بر خرد و کلان، بعلاوه دنباله خبر یکم که فرمود
اگر ابر باشد شعبان را سی روز بگیرید و در روایت » : گویا بمحال بودن دعوي آنها است. خصوص که فرمود « افطار کنید بدیدش
براي اینکه اگر از جدول یا حساب زیج معلوم شود که روزه یا « دیگر است که اگر ابر یا غبار مانع دید ماه شد سی روز را تمام کنید
فطر پیش از دید ماه است نیازي نباشد که شعبان را 30 روز بگیرند و یا ماه رمضان را 30 روز بگیرند در صورتی که ابر یا غبار همه
آفاق را گرفته باشد، و اگر ماه رمضان همیشه 30 روز باشد و روز یکمش معلوم شود دیگر دید ماه شوّال لازم نباشد. با اینکه در
کتب شیعه زیدیه روایت شده که در دوران خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام مردم ماه رمضان را 28 روزه گرفتند و ماه شوّال دیده
شد و فرمود یک روز را قضا بگیرند و این براي آن بوده که شعبان و ماه رمضان پی درهم کم بودند و رؤیت ماه رمضان میسّر نشده
و شعبان را 30 روز کامل گرفتند و در آخر ماه معلوم شده که 29 روز بوده و از امام صادق علیه السّلام روایت شده که بماه رمضان
میرسد آنچه بماههاي دیگر رسد از بیش و کم، و هم از او روایت است که اگر یکم شعبان را دانستید و آخرش ابر شد 30 روز
بشمارید و روزه بدارید و از امام صادق علیه السّلام است که پرسش شد از ماههاي نو فرمود همانها ماههایند چون ماه نو را دیدي
روزه دار، و پس از آن چون او را دیدي افطار کن، و اما روایت آن حضرت که اگر هلال رجب را دیدي 59 روز شماره کن سپس
روزه دار و آنچه از او روایت شده که اگر ماه نو رمضان را دیدي 354 روز بشمار و ماه رمضان آینده را روزه دار زیرا خدا سال را
اگر درست باشد خبریست از « 360 روز آفرید و شش روز دوران آفرینش آسمانها و زمین را از آن جدا کرد و در شمار سال نیست
نظر وضع غالب در یک سرزمین نه اینکه در هر جا و همیشه باشد چنانچه ما گفتیم. ص: 302 و امّا علّتی که
در روایت براي کسر شش روز بیان شده زشت است و مایه دروغ بودن روایت و بطلان آن، و من در ضمن اخبار خواندم که محمّد
بن سلیمان حکمران کوفه از قبل منصور عبد الکریم بن أبی عوجاء دائی معن بن زائده مانوي را زندان کرده بود، و در بغداد چند
کس از او شفاعت کردند و اصرار نمودند تا منصور فرمان آزادیش را نوشت به محمّد، و عبد الکریم انتظار رسیدن آن نامه را
داشت. و عبد الکریم به أبی الجبّار که دوستش بود گفت: اگر امیر سه روز بمن مهلت دهد 100 هزار درهم باو میدهم و أبو الجبّار
بحکمران گفت و او پاسخداد که من فراموشش کرده بودم و تو او را بیاد من آوردي، چون از نماز جمعه برگشتم بیاد منش آر، و
چون برگشت او را یادآور شد و او هم ویرا خواست و فرمان داد گردنش را بزنند. و چون یقین کرد کشته میشود گفت: اگر مرا
میکشید بخدا که 4 هزار حدیث ساختم و در میان أحادیث شما انداختم حلال را حرام کردم و حرام را حلال در روزه شما را بافطار
کشاندم و در فطر شما را بروزه واداشتم سپس گردنش را زدند و نامه عفوش بعد از آن رسید، و چه سزاوار است که سررشته این
جدول سازي ماهها و ریشهاش او باشد (پایان) و گفتار تمام این موضوع در کتاب روزه است. () 4- اینکه گفتهاند مدت یکماه
29 و 44 دقیقه است باعتبار اجتماع ماه است با خورشید تا اجتماع دیگر هر دو که یک دوره ماه است باضافه آنچه 1 / قمري 2
27 روز است و 2 روز و 4 ساعت و 44 دقیقه کمتر است، و در 1 / خورشید در این مدت جلو رفته و امّا مدّت یک دوره خود ماه 3
این مدار خودش منازلی دارد که هر شبی در یکی از آنها است تا برگردد به نخست آنها و در حقیقت در هر سه دوره 82 منزل طی
میکند نظر بکسري که در میانست، ولی مردم مسامحه کردند و مردم هند هر دوره را 27 منزل گرفتهاند و کسر را ساقط کردند و
عرب آن را 28 منزل ص: 303 دانستهاند و کسر را تمام حساب کردند و آن 28 منزل را با ستارههاي نزدیک
بدان نشانهگذاري نمودهاند که نام آنها گذشت و در زبان فارسی آن را چنین نظم کردهاند بترتیب. أسماء منازل قمر نزد عرب
شرطین و بطین است و ثریا دبران هقعه هنعه، ذراع و نثره پس طرف جبهه زبره صرفه و عواء پس از آن پس سماك و غفر و زبانا
إکلیل قلب و شوله نعائم و بلده بدان سعد ذابح سعد بلع سعد سعود باشد پس سعد اخبیه چارمشان از فرع مقدم بمؤخّر چه رسید
آنگه به رشاء شد که باشد پایان و براي تفاوت این دو دوره چون قمر در ماهی در منزل خاصی بدر باشد در ماه آینده در آن منزل
هنوز بدر نشده و کمی دارد و در هر دوره آینده این کمی بیش شود تا پس از 6 دوره در آن منزل ماه نو گردد و برعکس پس از
صفحه 125 از 137
شش دوره دیگر در همان جا باز بدر شود، و خلاصه هر حالی در منزلی دارد پس از 6 دوره در همان منزل بوضع مقابل آن رسد و
و» پس از 12 دوره بهمان وضع برگردد و پیوسته چنین باشد. و پس از این مقدمه گوئیم: دانستی آنچه مفسران در تفسیر قول خدا
گفتهاند و حاصلش اینست که ماه از نمود شبانه « ماه را برایش منزلها مقدر کردیم تا بازگشت بمانند شاخه خرماي قدیم، 39 - یس
خود بصورت ماه نو تا پایان دید او در بامدادها که روشنی دارد همه منازل را طی میکند و در پایان بمانند شاخه خرماي قدیمی
درمیآید که در گذشت زمان باریک و خم شده. طبرسی- ره- در جامع الجوامع گفته: معنایش اینست که مقدر کردیم گردش او
تا برگردد بمانند » را در منازلی که 28 باشند و هر شبی در یکی از آنها است نه پیش افتد از آن و نه پس ماند و اندازه درست است
که آن شاخهایست از دیر زمانی تا خشکیده و کمان شده، گفتهاند: این در مدّت شش ماه است و از « شاخه خرماي خشکیده قدیمی
انعراج است بمعنی انعطاف که نازك میشود و خم میشود ص: 304 و کوچک و از سه راه مانند ماه میشود
(پایان) زمخشري پس از تفسیر آیه مانند آنچه گذشت گفته. و گفتهاند کمتر زمانی که او را قدیم خوانند یک سال است و اگر
مردي بگوید یا وصیت کند: هر بنده قدیم من آزاد است، هر بنده که یک سال یا پیش دارد آزاد میشود (پایان) و علی بن ابراهیم
425 ) مجمع البیان، رحمهما اللَّه و دیگران روایت کردهاند که أبو سعید مکاري - در ( 551 تفسیر قمی) و طبرسی در (ج 8 ص 424
نزد امام هشتم علیه السّلام آمد و پرسید چه گوئی در باره مردیکه هنگام مرگش گفته: هر بنده قدیم من آزاد است براي خدا؟ امام
ماه را منزلها مقدر » فرمود: هر چه را از شش ماه در ملک دارد قدیم است و آزاد. گفت: از کجا چنین شد؟ فرمود: خدا فرماید
خدا آن را قدیم نامید و چنین باز گردد در مدت شش ماه (الخبر) و در کافی (ج 6 « داشتیم تا بازگشت بمانند شاخه خرماي قدیم
ص 195 ط دار الکتب) چنین است فرمود: آري، خدا در کتابش میفرماید حَتَّی عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ هر بندهاي که شش ماه بر او
گذشته آزاد است، از سیاق آنچه از تفسیر و حدیث آوردیم روشن شد که آزادي بنده او میان خاصّه و عامّه مورد اتفاق است و این
حکم از آیه نامبرده استنباط شده و خلاف در اینست که قدیم بچه مدتیست؟ و عامّه آن را یک سال گمان بردهاند و طبق آن حکم
کردهاند و خاصه به پیروي امام خود آن را شش ماه دانستهاند و حق و موافق آیه شناختهاند و بهمان اکتفاء کرده و نیازي بوجه
استخراج آن ندارند، زیرا ائمه را روشها است در استخراج احکام از قرآن مجید که ما را راهی بدان نیست. ولی یکی از محققان در
چند لفظ دارد. یکم: آنچه دلیل « تا باز گردد مانند عرجون قدیم » اینجا وجه دقیقی گفته و ما آن را در اینجا بیاوریم و آن اینست که
که خود دلیل است بر اینکه آغازي دارد و هم بر اینکه هر « عاد » گویا است بر پایان تصویري که خدا براي گردش ماه نموده چون
دو ص: 305 یکجاي معین هستند و چون در پایان آن را ماه نو خوانده باید در آغاز بدر باشد که برابر آنست.
بمعناي بدر باشد چنانچه مفهوم روشن آنست خصوص با ملاحظه اینکه در دو طرفش لفظ شمس آمده و اظهر « قمر » دوم: باید لفظ
من الشمس است که این ترتیب از شروع است تا برگشت بصورت ماه نو نه برعکس. سوم: مشبّه به را قدیم وصف کرده و این دلیل
است که آن روشنترین وجه شباهت اعتبار شده که آن را نام برده و وجوه دیگر پیرو آنند مانند اینکه چون بدر تابانست یا شیر
خشمناك که تابندهگی و خشم وجه شباهتند نه اوصاف دیگر و خلاصه مقصود اینست که ماه چون شاخه خرماي قدیم است در
منزل مخصوصی پس از آنکه در همان جا بدر کامل بوده و از این جهت قدیم است و این بدنبال شش دوره منظم صورت پذیر
است که شش ماه میشود و گذشت شش ماه را قدیم شمرده است و مطلوب همین است. اگر گویند شش دوره خود ماه از شش
ماه کمتر است. گوئیم: در عرف أهل حساب زائد بر نصف را تمام بگیرند، و نقصان در اینجا کمتر از نصف است و منظور همان
شش ماه تمام میشود و بسا مؤید این توجیه است خبر علی بن ابراهیم که قدیم را وصف خود ماه آورده نه وصف عرجون و فرمود
گویم: این توجیه لطیفی است و نکات بلندي دارد، ولی بسیار دور از فهم « و بر میگردد چنین » یعنی ماه را قدیم « نامید آن را » : که
است، و خدا حقائق کلام خود را داند و کسانی که مخصوص مزید فضل اویند. 5- بدان که علماي شیعه اتفاق دارند بر اینکه
ولادت پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله ما در ماه ربیع الاوّل است در 17 چنانچه مشهور است یا 12 چنانچه کلینی- ره- گفته و مشهور
صفحه 126 از 137
13 ذیحجه) و لازم آید که دوران حمل آن - میان مخالفین است، و کلینی و دیگران گفتهاند آغاز حمل او در ایّام تشریق بوده ( 11
حضرت 3 ماه باشد ص: 306 یا یک سال و 3 ماه با اینکه شیعه متّفقند بر اینکه دوران حمل کمتر از شش ماه
و بیش از یک سال نمیشود، و کسی نگفته که این حمل غیر عادي از خصائص آن حضرتست. و جواب اینست که این بر پایه
نسیء بوده که در آغاز باب در باره آن تحقیق کردیم و آن را سه معنا است که ببرخی اشاره شد. یک: کبیسه در یک دوره 19
ساله کامل قمري که آن را با افزودن 7 ماه کامل قمري با 19 سال کامل شمسی برابر میکردند و ماه افزوده سال کبیسه را نسیء
مینامیدند براي آنکه از جاي خود پس میافتاد زیرا چون محرم ذیحجه میشد صفر محرم میگردید و محرم از جاي خود پس میافتاد
- و همچنین ماههاي دنبال آن. 2- افزودن یکماه در هر سه سال که دوره آن میشود 36 سال کامل قمري با 12 ماه کبیسه قمري 3
فزودن یکماه بهر دو سال قمري که دوره آن میشود 24 سال با فزودن 12 ماه قمري و این روش مشهورتر است و موافق است با
آنچه طبرسی و دیگران گفتهاند، و خلاصه در برخی سالها یکماه میافزودند و برخی را بحال خود وامینهادند و بعضی از سالهاشان
13 ماه میشد و این ماه افزوده همیشه در آخر سال بود که حج پس از آن از ماهی بماه دیگر میافتاد و ماه بماه جابجا میشد (و در
ضمن حساب مفصلی از سنجش مواقع ولادت آن حضرت که میان 12 تا 17 ربیع الاوّل است با سال وفات آن حضرت که از 28
حمل آن حضرت در ایام تشریق حجّی بوده که در جمادي الاولی انجام شده و «1» صفر تا 12 ربیع الاوّل است نتیجه میگیرد که
مدّت حمل آن حضرت ده ماه بوده بکم و بیش یک روز طبق قول کلینی که ولادت را 12 دانسته یا چند روز طبق قول مشهور که
ولادت را در 17 دانستهاند و در مجلد ششم در باب ولادت آن حضرت کلامی در این باره گذشت و در اینجا هم بمناسبت سخنی
میگوئیم. ص: 307 بدان که خلافی ندارد که روز ولادت شریفه در ربیع الاوّل عام الفیل 53 سال پیش از
17 ربیع الاوّل است و از آن بیرون نیست ولی مشهور 17 است - هجرت بوده و خلاف در روز آنست و باتفاق علماء امامیّه از 12
شیخ مفید رحمۀ اللَّه علیه در مقنعه فرمود: روز جمعه 17 ربیع الاوّل سال عام الفیل در مکّه متولّد شد و روز 27 رجب که چهل سال
داشت فرمان رسالت خود را ابلاغ کرد (پایان). و شیخ الطائفۀ و علماء و محدّثان دیگر هم همین را گفتهاند جز ثقۀ الاسلام کلینی-
ره- در کافی (ج 1 ص 439 ) که گفتهاند متولّد شد پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله در 12 ماه ربیع الاوّل عام الفیل در زوال روز جمعه و
نیز روایت است که در سپیدهدم بیش از 40 سال از بعثت، و آن موافق مشهور میان عامّه در مکّه و مدینه است و بلاد دیگر مخالفان
و این قول که میان ما شیعه نادر است بچند وجه مورد تأیید است. اول: اینکه مسلّم است روز وفات آن حضرت دوشنبه بوده یا 28
صفر نزد شیعه و یا 12 ربیع الاوّل نزد مخالفان و کلینی (ره) در کافی، و بهر حال غره ربیع الاوّل سال 11 هجري که سال وفات است
روز پنجشنبه میشود، و با برهانی حسابی باید غره ربیع الاوّل سال ولادتش روز دوشنبه یا سه شنبه باشد، زیرا فاصله میان این دو غره
24 سال این 63 کبیسه دارد و باقیمانده - 63 سال قمریست بیکم و بیش چون مدّت عمر آن حضرت مورد اتفاق است و 23
بیکبیسه است و با حساب طرح هفت هفت ثابت میشود که غره ماه ولادت روز دوشنبه بوده و با ولادت آن حضرت در 12 تطبیق
میکند که در روز جمعه بوده باشد نه با 17 روز که روز جمعه نمیشود. دوم: با موافقت کلینی (ج 1 ص 503 کافی) و شیخ مفید
-325 ارشاد) وفات امام عسکري و امامت صاحب الزمان علیه السّلام روز جمعه 8 ربیع الاوّل سال 260 هجري بوده و غره ماه هم )
جمعه میشود، و فاصله غره این ربیع و غره ربیع ص: 308 المولود 312 سال تمام است و با حساب طرح هفت
باقیمانده 4 یا 5 روز است پس باید غره ربیع المولود 4 یا 5 روز پیش از جمعه باشد که روز دو شنبه یا یک شنبه میشود و دومی
مخالف اجماع است و اولی مطلوب ما را ثابت میکند. سوم: غره محرّم سال هجرت نزد علماء هیئت و حساب روز پنجشنبه ضبط
شده و رؤیت هلال روز جمعه بوده چنانچه در تحفه و زیج جدید است، و همچنان غره رجب سال بعثت دوشنبه بوده، چون شیخ در
مصباح گفته: بعثت در روز شنبه است و ناچار چون شنبه 27 است دوشنبه غره ماه است و مخالفی هم در دست نیست و از این دو
تاریخ هم دو دلیل دیگر براي اثبات مطلوب بدست میآید. 4- یکی از افاضل- ره- گفته: غره ربیع الاوّل کنونی ما که سال 1088
صفحه 127 از 137
هجریست بیتردید سه شنبه است و اکنون از غره ربیع مولد پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله 1140 سال است و بحساب مقرّر نزد أهل
خبره که در هر 210 سال ایام هفته و ماههاي عربی بوضع سابق برمیگردند و از سر گرفته میشوند و در 1050 سال پنج دوره بر
میگردد و باقی مانده 90 سال است که 33 سالش کبیسه دارد و با طرح هفت هفت از آنها 5 میمانده و از جز آنها 4 و این بقایا روي
هم 393 روز میشوند و باز با طرح هفت هفت یکی میماند، و معلوم میشود که غره ربیع ولادت یک روز پیش از غره ربیع الاوّل
سال ما است و چون این سه شنبه است آن دوشنبه میشود و مطلوب ما ثابت میگردد. سپس- ره- گفته است اگر گویند شیخ در
مصباح روایتی آورده که روز ولادت را 17 بیان کرده گوئیم چون با این دلائل حسابی مخالف است که تردید ندارند و بعلاوه با
آنچه در خود مصباح آورده که مبعث روز شنبه بوده معارض است زیرا نمیشود ولادت 17 باشد و مبعث شنبه 27 رجب باید این
بیان را از کلام امام ندانست بلکه راوي براي توضیح آن را افزوده بر حسب عقیده خودش و مانند آن در روایات نایاب نیست. و با
1- امّت اتفاق دارند که هجرت این روش حسابی میتوان بسیاري از اختلافات تاریخی را حل کرد. ص: 309
پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله از مکّه بمدینه سال 14 بعثت است ولی در روز هفته و ماه و در چه ماهی بوده اختلاف است قول یکم
دوشنبه 28 صفر، دوم شب دوشنبه 27 صفر سوم: پنجشنبه غزه ربیع الاوّل چهارم سه شنبه هشتم آن، پنجم دوشنبه بیذکر ماه ششم
یکم ربیع الاوّل، هفتم چهارم آن، هشتم: دهم آن. ولی چون میدانیم غره محرم سال هجرت پنجشنبه و یا جمعه بوده و غره ربیع
ولادت دوشنبه و با غره ربیع هجرت 53 سال فاصله دارد و هفتههاي این مدت کسر ندارد باید غره هر دو یک روز از هفته باشد این
نتائج بدست میآیند که: دو قول اول نادرستند براي آنکه 26 و 27 صفر نمیتوانند دوشنبه باشند و همچنین قول سوم و چهارم زیرا
یکم ربیع الاول نمیشود پنجشنبه باشد و نه هشتم آن سه شنبه و احتمال سه شنبه و پنجشنبه منتفی است میماند همان دوشنبه موافق
قول پنجم که از ابن عباس بلکه از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله روایت شده، و چون دوشنبه ثابت شد دو قول آخر هم با آن منافی
است و باطلاند و میماند همان قول ششم که از شیخ مفید- ره- نقل شده و روشن میشود که هجرت پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله
روز دوشنبه یکم ربیع الاول بوده و الحمد للَّه. 2- در تاریخ رسیدن پیغمبر هم بمدینه اختلاف است قول اول یکم ربیع الاول دوم:
دو روز از آن گذشته، سوم 12 روز از آن گذشته، و چون دو قول اول بر حسب عادت باطل است میماند همان قول سوم که شیخ
مفید- ره- در حدائق الریاض اختیار کرده، و ابن جوزي در تلقیح خود از ابن سعد روایت کرده که مورد اتفاق است و چون آن
مشخص شد آنچه ابن جوزي و دیگران از ابن عباس نقل کردند و صاحب روضۀ الصفا آن را مورد اتفاق اخبار دانسته که ورود
پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله بمدینه روز دوشنبه بوده است مردود است زیرا نمیشود یکم و 12 یکماه یک روز از هفته باشد پس روز
او روز جمعه بوده است. ص: 310 و آنچه هم از عروه نقل شده که آن حضرت سه شب در قبا ماند و روز
جمعه قصد مدینه کرد باز درست نیست بلکه آنچه از زهري نقل شده درست است که آن حضرت در قبا بخانه عمرو بن عوف فرود
آمد و ده و اندي شب در آنجا ماند. و هم موافق است با روایت کلینی در روضه ( 339 ) بسندش از امام چهارم علیه السّلام که در
ضمن حدیث اسلام علی علیه السّلام فرموده: تا اینکه پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله بمدینه کوچید و علی علیه السّلام را براي انجام
اموري که جز او نمیتوانست بجاي خود گذاشت، و کوچ آن حضرت از مکه روز یکم ربیع الاول بود، روز پنجشنبه سال 13 بعثت و
12 ماه ربیع الاول هنگام ظهر بقباء رسید، و ظهر و عصر را دو رکعت میخواند، و پیوسته در آنجا بانتظار آمدن علی علیه السّلام پنج
وقت نماز را دو رکعت دو رکعت میخواند و در خانه عمرو بن عوف بود و ده روز و اندي نزد آنها ماند، و میگفتند: اگر نزد ما
بمانی برایت منزلی و مسجدي بسازیم، میفرمود: نه، چشم براه علی بن ابی طالبم، و ان شاء اللَّه تعالی زود زود میرسد، و علی علیه
السّلام آمد و باز پیغمبر در خانه عمرو بن عوف بود و با او نزول کرد. و چون علی علیه السّلام آمد پیغمبر بهمراه علی از خانه عمرو
بن عوف در قبا نقل مکان کرد بخانه بنی سالم بن عوف در هنگام برآمدن خورشید روز جمعه، و مسجدي براي آنها نقشه کشید و
قبله آن را نصب کرد، و با آنها نماز جمعه را خواند دو رکعت و دو خطبه، و همان روز بر شتري که با آن آمده بود بمدینه کوچید
صفحه 128 از 137
و علی گام بگام با آن حضرت بود و از او جدا نمیشد (الحدیث) و در این روایت دو اعتراض است: 1- اینکه فرمود: و آن روز
پنجشنبه بود، چون دانستی که یکم ربیع الاول سال هجرت دوشنبه بوده است. 2- اینکه فرمود: در سال 13 بعثت بود با اینکه دانستی
اتفاق دارند در سال 14 بعثت بوده است و ممکن است از اولی جواب داد که کلمه (ذلک) اشاره ص: 311
باول روز ماه یا اول روز خروج آن حضرت نیست چنانچه متبادر بذهن است بلکه اشاره بجانشین ساختن علی است که پیش از آنها
ذکر شده و با کلمه ذلک که اشاره بدور است مناسبتر است از نظر لفظ و هم از نظر معنا چون نقل شده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و
اله پس از آنکه از شهر مکه بیرون آمده سه روز در غار ثور توقف داشته و علی علیه السّلام محرمانه با او تماس داشته، و ظاهر
اینست که استخلاف او در امور هنگام کوچ آن حضرت بوده از غار ثور فتدبر. و ممکن است جواب از دومی باینکه بعثت در رجب
- بوده ولی آغاز سال را محرم میدانند و چون از رجب حساب شود سال 13 است و چون از محرم حساب شود سال 14 میشود. 3
مسلمانان اتفاق دارند که نص غدیر 18 ذیحجه سال دهم هجرتست ولی در روز هفتهاش اختلاف شده، بروایت ابن مردویه و اخطب
خوارزم از ابی سعید خدري روز پنجشنبه است و برخی شیعه روز جمعه دانند، ولی حبیب السیر گوید مورّخین اتفاق دارند که روز
عرفه حجۀ الوداع جمعه بوده و لازمش آنست که 18 آن یک شنبه باشد چنانچه از روایت کتاب حجت کافی (ج 1 ص 290 ) هم
توهم شده چون امام پنجم علیه السّلام در آن پس از بیان نزول نماز و زکاة و روزه و حج فرموده سپس ولایت نازل شد و همانا روز
الحدیث) و براي آن توهم است که نمیشود مقصود از ) « امروز دین را براي شما کامل کردم » جمعه بود و در عرفه، خدا نازل فرمود
لفظ عرفه در این حدیث روز عرفه باشد، چون با لفظ باء منافی است و نه موقف عرفه نه براي آنکه نام آن عرفات است و اطلاق
عرفه بر آن نو درآمد است چنانچه در صحاح و قاموس گفتهاند. زیرا در بسیاري از روایات کتاب حج کافی و فقیه عرفه بر آن
اطلاق شده بلکه براي ظاهر روایات اهل بیت علیه السّلام که این آیه میان مکه و مدینه در برگشت از حجۀ الوداع نازل شده طبق
روایتی که در مجمع البیان از ربیع بن انس روایت کرده ص: 312 یا پیش از رسیدن آن حضرت بغدیر خم
چنانچه در روایت تفسیر علی بن ابراهیم است از امام پنجم علیه السّلام و یا بعد از آن چنانچه در روایت مجمع البیانست از امام پنجم
و ششم علیه السّلام موافق روایت مخالفان از أبی سعید خدري و جمع میان آنها بر دو وجه است. 1- حمل نزول اول بر مقدمه چینی
و آگاهی براي آمادگی آن. 2- حمل نزول دوم بر تبلیغ و اعلام آن بمردم، و اگر لفظ (عرفه) در اینجا از کلام امام باشد ممکن
است بضم عین باشد که در قاموس گفته نام 13 جا است و بسا که یکی از آنها نزدیک غدیر خم باشد. ولی تحقیق اینست که هیچ
کدام از این سه روز (پنجشنبه و جمعه و یک شنبه) موافق با تواریخ مضبوطه و معلومه نشوند چون نزدیکتر تاریخ بآن زمان غره صفر
سال 11 هجریست که چنانچه روشن شد روز سه شنبه بوده و باید غره محرمش یک شنبه باشد و غره ذیحجه پیش از آن جمعه یا
شنبه یا یک شنبه است و 18 آن دوشنبه یا سه شنبه یا چهارشنبه است، و دورترین تاریخ از آن غره ذیحجه سال 1087 است سال
گذشته ما در این زمان که طبق حساب و رؤیت هر دو بیتردید روز پنجشنبه بوده و بطریقه محاسبهاي که گذشت 18 ذیحجه سال
10 هجري روز دوشنبه میشود و این دو تاریخ معلوم مخالف هر سه قول است و دلیل آنکه روز دوشنبه بوده است. و مطابق است با
آنچه ابن جوزي در تلقیح ضبط کرده که قتل عثمان روز جمعه 18 ذیحجه سال 35 بوده زیرا فاصله این دو 25 سال تمام است و با
طرح 7 و 7 میماند 4 و اگر این روز جمعه بوده آن 4 روز بیشتر بوده و میشود روز دوشنبه و موافق میشود با آنچه طبري در
تاریخش آورده که اول نماز جمعه که پس از قتل عثمان علی براي مردم خواند و خطبه برایشان خواند 25 ذیحجه بود. اگر گوئی:
صدوق- ره- در فقیه ( 113 ) روایت کرده که خورشید در روزي برنیامده بهتر از روز جمعه، و آن روزیست که رسول خدا صلی اللَّه
علیه و اله امیر المؤمنین علیه السّلام را ص: 313 در غدیر خم بخلاف واداشت (الحدیث). گوئیم: اولا روش او
تا آخرش عبارت راوي « روزي بوده » در این کتاب نقل اخباریست بدین سیاق گرچه مورد اعتماد او نباشد. ثانیاً: ممکن است که
باشد نه امام یا عبارت خود او باشد چنانچه روش او در این کتابست که در بسیاري موارد سخن خود را در روایت درج میکند
صفحه 129 از 137
بینشانه و مؤید آنست که در تهذیب و کافی (ج 3 ص 413 ) صدر این روایت را از امام ششم علیه السّلام نقل کرده و این دنباله را
ندارد و در کافی (ج 3 ص 415 ) از یکی از دو امام نقل کرده با دنباله دیگري. ثالثا: ممکن است منظور از نسب علی علیه السّلام در
روز جمعه نزول فرمان نصب باشد یا تقدیر آن باشد در روز میثاق یا آنکه این معنا را امام بلفظ دیگري بیان کرده و راوي بتوهم
خودش بچنین تعبیري درآورده، و روایت أبی الجارود مطابق توجیه یکم است و مؤید دوم است روایت کافی و تهذیب از أبی حمزه
که مردي بامام پنجم علیه السّلام گفت: چگونه جمعه نامیده شد؟ فرمود: براي آنکه خدا عزّ و جلّ همه خلق خود را در آن جمع
کرد تا پیمان بگیرد بر ولایت محمّد صلی اللَّه علیه و اله و وصی او در میثاق و آن را جمعه نامید که خلقش را در آن جمع کرد
(الحدیث) تامل کن. 4- اتفاق دارند که واقعه بزرگ کربلا روز دهم محرم سال 61 هجري بوده ولی در کدام روز هفته؟ مورد
اختلاف است قولی است روز جمعه بوده و بعضی شنبه گفتهاند و برخی دوشنبه، و حساب تاریخ معلوم با هیچ کدام موافق نیست
زیرا نزدیکتر تاریخ بدان همان روز غدیر سال 10 است که دوشنبه بوده و بنا بر آن غره محرم سال 11 شنبه است یا یک شنبه و میان
این دو محرم 50 سال تمام است و پس از طرح هفتهها یکی میماند یا دو بفرض کبیسه و لازم آید که غره محرم سال 61 پس از ایام
روز از شنبه یا یک شنبه باشد، و موافق شنبه یا دوشنبه یا سهشنبه میشود، و 10 آن سه شنبه یا چهارشنبه یا پنج شنبه است. آسمان و
جهان، ج 2، ص: 314 و دورترین تاریخ از روز عاشورا غره محرم سال ما است که 1088 است و طبق حساب و رؤیت بیتردید روز
جمعه بوده، و میان این دو محرم 1027 سال است و با محاسبه گذشته غره محرم سال 61 یک شنبه یا دوشنبه میشود و 10 آن
سهشنبه یا چهارشنبه، و تواریخ معلومه دیگر هم مؤید آنست و اقوال نامبرده با آنها موافق نیستند، اگر گوئی قول دوشنبه در کافی
ضبط شده و روز شنبه در ارشاد مفید و هر سه در مقنعه بر وجه تردید و قدر مشترك میان آنها مورد اتفاق دو شیخ بزرگوار است.
گوئیم: اتفاق هر دو و بلکه نقل هر یک مقبول است تا خلاف آن معلوم نشود ولی پس از علم بخلاف باید معذرت خواست و
بدنبال تأویل رفت و خدا بحقائق امور داناتر است. 5- ابن ادریس- ره- در سرائرش پس از ذکر فضیلت ایام ذیحجه و اعمالش
گفته: در 26 آن سال 23 از هجرت بعمر بن خطاب خنجر زدند، و شایسته است که آدمی در این روزها روزه دارد که فضل بسیار و
ثواب شایان دارند و روز درگذشت عمر بر برخی اصحاب ما مشتبه شده و گمان کرده 9 ربیع الاول است، و این قول باجماع اهل
تواریخ و سیر خطاء است و شیخ ما مفید در کتاب تواریخ آن را تحقیق کرده و بدان چه گفتیم معتقد شده (پایان). و مؤلف کتاب
انیس العابدین مانند کفعمی در ذکر اعمال ایام ربیع الاول گفته 9 بروایت مؤلف مسار الشیعه هر که چیزي اتفاق کند آمرزش دارد،
و اطعام برادران و خوشبو کردن آنان در آن مستحب است و همچنان توسعه در نفقه و نو پوشیدن و شکرگزاري، و عبادت و آن
[روز] بیاندوهی است، و روایت شده که روزه ندارد. و جمهور شیعه پندارند که عمر در آن کشته شده و درست نیست، و مضمون
سرائر و کتاب تواریخ را نقل کرده و گفته: همانا عمر در دوشنبه 26 ذیحجه سال 23 هجرت کشته شد، صاحب غره، و صاحب
معجم و هم طبقات و مؤلف کتاب ص: 315 مسار الشیعه و ابن طاوس بدان تصریح کردند، بلکه مورد اتفاق
شیعه و سنّی است (پایان). و اعتراض بر آن میشود که روز 26 ذیحجه سال 23 نمیشود دوشنبه باشد زیرا ضابطه محاسبه گذشته
دلالت دارد که سهشنبه یا چهارشنبه است و این گفته تناقض دارد. من گویم: بیشتر اینها را برخی افاضل دقت شعار معاصر- ره-
گفته، دقتی کرده و خوب گفته ولی برخی مقدمات آن بر پایه گفتار برخی دانشمندانست که از برخی مورّخان دست بدست گرفته
شده و آن را اجماعی شمردند، و هیچ اجماعی در میان نیست و نمیشود آن را قادح اخبار معتبره دانست، و برخی مقدمات آن هم
فرع نمود ارصادیست که در کسور و کبائس با هم اختلاف دارند با اینکه حساب آنها روي حرکت وسطی ماه است که گاهی دو
روز از رؤیت پیش و پس است زیرا گذشت که بسا 4 ماه تمام دنبال هم است و یا 3 ماه کم بدنبال هم با اینکه ممکن است اول ماه
بواسطه ابر یا مانع دیگر بیش از اینها پیش و پس افتد. و بسا آنچه در اخبار است روي ظاهر شرع باشد نه روي قوانین علم هیئت و با
این حال ممکن است مرجع برخی اقوال گردد و یا اخبار مختلفه، و از این رو ما سخن را با ذکر آن دراز کردیم و در باره هر کدام
صفحه 130 از 137
در باب خود باز سخن گوئیم ان شاء اللَّه تعالی و سخن در باره برخی هم گذشته، و اللّه الموفق للحق و الصواب.
روایات